شبهه:
آيا روايت اهل سنت از امير مؤمنان عليه السلام در وجوب خراب كردن سنگ قبرها ، صحت دارد ؟
براي مثال يکي از روايتهايشان درباره علي (ع) مطلب زير است:
حكيم ابو محمد هذلي نقل مي كند كه علي فرمود: يك روز رسول الله در تشييع جنازه اي شركت نمود, در آنجا فرمود آيا در ميان شما كسي هست كه بتان و مجسمه هايي كه در شهر مدينه وجود دارد نابود كند, و مقبره ها را با زمين هموار سازد؟ از ميان علي گفت: يا رسول الله من حاضرم! فرمود: پس بشتاب! علي پس از انجام ماموريت, نزد رسول الله بازگشت و گزارش كارش را ارابه كرد و گفت: يا رسول الله هر بتي كه ديدم منهدم ساختم و همه قبرهاي مرتفع را هموار كردم و تمام مجسمه ها را نابود كردم. آنگاه رسول خدا فرمود: هر كس دوباره اين بتان و مجسمه ها و قبور را مرمت و بازسازي كند, به احكامي كه از جانب خدا بر من نازل شده كفر ورزيده است.
خلاصه پاسخ :
روايت اول :
اشکال سندي :
وکيع بن جراح :
او غلط هاي بسيار داشت
او نقل به معني مي کرد و الفاظ را تغيير مي داد
او به سلف جسارت کرده شراب مي خورد و به باطل فتوي مي داد
مواردي ديگر از شراب خوردن وي
سفيان ثوري :
او مدلس بود
حبيب بن أبي ثابت :
مدلس بود
رواياتي دارد که به نظر اهل سنت نبايد از آن ها پيروي کرد
علماي اهل سنت از روايت از او چشم پوشي کرده اند .
حکم تدليس در نظر علماي اهل سنت
ابو وائل :
او عثماني بود
مي گفت علي سبب بروز فاجعه شده است .
مي گفت خلفاي اسلام يا دين ندارند يا عقل!!!
ازحجاج دفاع مي کرد !!!
مسئول بيت المال ابن زياد بود.
شراب مي نوشيد و لباس معصفر به تن مي کرد .
اشکالات دلالي اين روايت :
اين روايت شاذ است .
اين دستور امير مومنان چه زماني صادر شده است ؟
اين روايت مي گويد قبر را به صورت کوهان شتر در نياوريد يعني درست مخالف آنچه اهل سنت انجام مي دهند .
نووي برداشت شيعه را در مورد اين روايت تاييد مي کند .
قسطلاني نظر شيعه را در مورد اين روايت تاييد مي کند .
روايت دوم
پاسخ به روايت دوم ( که روايت مطرح شده در سوال نيز همين روايت است )
پاسخ تفصيلي :
در ابتدا بايد گفت که اين روايت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همين جهت براي شيعه حجت نمي باشد ؛ اما براي اينکه به خود اهل سنت نيز پاسخ گفته باشيم در مورد اين روايت ومطالبي که به آن مربوط مي شود پاسخي خواهيم نوشت :
اصل روايت :
اهل سنت در اين زمينه دو روايت با مضمون هاي مشابه از امير مومنان روايت مي کنند :
روايت اول :
«حدّثنا يحيى بن يحيى وأبو بكر بن أبي شيبة وزهير بن حرب ، قال يحيى: أخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وكيع ، عن سفيان ، عن حبيب ابن أبي ثابت ، عن أبي وائل ، عن أبي الهيّاج الأسدي ، قال: قال لي علي(عليه السلام) : ألا أبعثك على ما بعثني عليه رسول الله(صلى الله عليه وآله) لا تدَع تمثالا إلاّ طمسته ، ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّيته»
ابو هياج اسدي مي گويد : امير مومنان به من فرمودند : آيا تو را به همان کاري که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند ، نفرستم ؟ هيچ تصويري را باقي مگذار مگر آن که آن را پوشانده باشي ، و هيچ قبري را باقي مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشي .
اشکال سندي :
درست است که اين روايت در بيشتر صحاح سته و مسند احمد آمده است ، اما در اين روايت کساني هستند که متخصصين بحث رجال ، از اهل سنت ، ايشان را تضعيف کرده اند :
وكيع بن جراح رواسي
او غلط هاي بسيار داشت و در پانصد حديث اشتباه کرده بود :
عبد الله بن احمد از پدرش نقل مي کند که گفت :
ابن مهدي أكثر تصحيفا من وكيع ووكيع أكثر خطأ منه وقال في موضع آخر أخطأ وكيع في خمسمائة حديث
ابن مهدي در نوشتن از وکيع بيشتر اشتباه مي کرد و وکيع از او بيشتر ( در خود روايت ) اشتباه مي کرد ؛ و در جايي ديگر نيز گفته است که وکيع در 500 روايت اشتباه کرده است .
از ابن مديني نيز نقل شده است که گفت :
قال ابن المديني كان وكيع يلحن ولو حدثت بألفاظه لكانت عجبا كان يقول حدثنا الشعبي عن عائشة
از ابن مديني روايت شده است که گفت : وکيع اشتباه سخن مي گفت ؛ و اگر خود الفاظ روايت را مي گفت نيکو بود ؛ مي گفت شعبي از عائشه براي من روايت کرده است !!!( با اينکه چنين چيزي ممکن نيست )
نقل به معني مي کرد و الفاظ را تغيير مي داد :
از ابي نصر مروزي نيز نقل شده است که گفت :
كان يحدث بآخره من حفظه فيغير ألفاظ الحديث كأنه كان يحدث بالمعنى ولم يكن من أهل اللسان
او در اواخر ( دوره نقل روايتش ) از حفظ روايت مي کرد ؛ پس الفاظ حديث را تغيير مي داد ؛ انگار که نقل به معني مي کند و از اهل زبان نبود ( کلمات را تغيير مي داد )
به سلف جسارت كرده شراب مي خورد و به باطل فتوي مي داد :
و از احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت :
وسئل أحمد بن حنبل إذا اختلف وكيع وعبد الرحمن بن مهدي بقول من نأخذ؟ فقال عبد الرحمن يوافق أكثر و خاصة في سفيان و عبد الرحمن يسلم منه السلف ويجتنب شرب المسكر و كان لا يرى أن تزرع أرض الفرات.
قال ابن المديني في التهذيب وكيع كان فيه تشيع قليل قال حنبل سمعت ابن معين يقول : رأيت عند مروان ابن معاوية لوحا فيه أسماء شيوخ : فلان رافضي ، وفلان كذا ، ووكيع رافضي.
فقلت له وكيع خير منك قال مني قلت نعم فما قال لي شيئا ولو قال شيئا لوثب عليه أصحاب الحديث
از احمد بن حنبل در مورد وکيع و عبد الرحمن بن مهدي سوال شد ؛ که اگر اين دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسي را قبول کنيم ؟ پس پاسخ داد : عبد الرحمن بيشتر کلام درست مي گويد و مخصوصا در مورد روايات سفيان ؛ و عبد الرحمن در مورد سلف بد نمي گويد و از نوشيدن مسکرات پرهيز مي کند و کشاورزي در آب فرات را جايز نمي داند ( اما وکيع خير ) ؛ ابن مديني در تهذيب گفته است : او کمي شيعه گري داشت ( به سلف جسارت مي کرد ) ابن حنبل مي گويد از ابن معين شنيدم که مي گفت : در نزد مروان بن معاويه کتابي ديدم که در آن نوشته بود فلاني ( وکيع ) رافضي است ( به سلف جسارت مي کند ) ، پس به او گفتم : وکيع از تو بهتر است ؛ گفت : از من بهتر است ؟ گفتم آري
اما پاسخم را نداد ، و اگر چيزي مي گفت اصحاب حديث بر وي پريده و او را مي زدند .
موارد ديگري از شراب خوردن وي :
خطيب بغدادي از وي نقل مي کند که شراب مي خورد :
وكان يفطر على نحو عشرة أرطال من الطعام ثم يقدم له قربة فيها نحو من عشرة أرطال نبيذ فيشرب منها ما طاب لهعلى طعامه ثم يجعلها بين يديه ويقوم فيصلي ورده من الليل وكلما صلى ركعتين أو أكثر من شفع أو وتر شرب منها حتى ينفذها ثم ينام
قرأت على التنوخي عن أبي الحسن احمد بن يوسف بن يعقوب بن إسحاق بن البهلول الأنباري قال حدثني أبي قال حدثني جدي إسحاق بن البهلول قال قدم علينا وكيع بن الجراح فنزل في المسجد على الفرات فكنت أصير إليه لاستماع الحديث منه فطلب مني نبيذا فجئته بمخيسة ليلا فأقبلت أقرأ عليه الحديث وهو يشرب فلما نفذ ما كنت جئته به أطفأ السراج فقلت له ما هذا فقال لو زدتنا لزدناك .
أخبرنا بن الفضل أخبرنا دعلج أخبرنا احمد بن علي الأبار حدثنا محمد بن يحيى قال قال نعيم بن حماد تعشينا عند وكيع أو قال تغدينا فقال أي شيء تريدون أجيئكم به نبيذ الشيوخ أو نبيذ الفتيان قال قلت تتكلم بهذا قال هو عندي أحل من ماء الفرات.
او ده رطل (حدود پانزده کيلو) غذا مي خورد و سپس براي او مشکي مي آوردند که در آن 15 کيلو شراب بود ؛ پس از آن مقداري که دوست داشت مي نوشيد ؛ و سپس آن را جلوي خويش قرار داده ايستاده نماز مي خواند !!! هر زمان که دو رکعت مي خواند يا بيشتر يا يک رکعت ، دوباره از آن مي نوشيد تا اينکه مشک را خالي مي کرد !!! سپس مي خوابيد ...
وکيع به نزد ما آمده پس در مسجدي در کنار فرات جاي گرفت ؛ من براي شنيدن روايت به نزد او مي رفتم ؛ پس از من شراب خواست ؛ پس براي او شب هنگام شراب بردم و به او روي کرده روايت خواندم و او مي نوشيد ؛ وقتي که آنچه براي او آورده بودم تمام شد چراغ را خاموش کرده و گفت بس است !!! گفتم : براي چه ؟ پاسخ داد : اگر تو بيشتر مي آوردي ما هم بيشتر با تو روايت کار مي کرديم!!!
...از نعيم روايت شده است که گفت : شام يا نهار را نزد وکيع خورديم ؛ پس گفت : چه چيزي براي شما بياورم ؟ شراب پيرمردان را ( شرابي سبک ) و يا شراب جوانان را ( سنگين ) !!! گفتم : از شراب سخن مي گويي؟ پاسخ داد : شراب نزد من از آب فرات گوارا تر است !!!
اين شخص با چنين وضعيتي چون يکي از مراجع اصلي در بحث روايت به شمار مي رود و روايات بسياري در فضائل صحابه و احکام ( طبق نظر اهل سنت ) دارد ، به همين جهت اشکالات او را به حساب نمي آورند و او را جزو مشايخ مي دانند .
سفيان ثوري:
او تدليس مي نمود :
ذهبي در مورد او مي گويد :
كان يدلس عن الضعفاء
او از راويان ضعيف تدليس مي نمود ( نام ايشان را از سند حذف مي کرد و سند را به صورتي بيان مي نمود که مورد قبول باشد )
از ابن مبارك نقل شده است که گفت :
حدث سفيان بحديث ، فجئتُهُ وهو يدلسه ، فلما رآني إستحيى ، وقال: نرويه عنك
به سفيان روايتي را گفتم ؛ پس به نزد او آمدم در حالي که در سند اين روايت تدليس کرده ( و آن را براي مردم از خودش و بدون ذکر من نقل مي کرد تا چنين بيان کند که خود از راوي بزرگي روايت شنيده است ) ؛ وقتي که من را ديد خجالت کشيد و گفت : ( از اين به بعد ) از تو روايت خواهم کرد .
و از يحيي بن معين نقل شده است که گفت :
جَهد الثوري أن يدلسَ عليَّ رجلا ضعيفاً فما أمكنه
ثوري مي خواست که روايتي را براي من از شخص ضعيفي روايت کرده و در آن تدليس کند اما نتوانست ( و من فهميدم )
و نيز از يحيي نقل شده است که گفت :
لم يكن أحد أعلم بحديث أبي إسحاق من الثوري وكان يدلس
كسي به اندازه ثوري در مورد حديث ابي اسحاق آگاهي نداشت اما او تدليس مي کرد .
حبيب بن أبي ثابت:
مدلس بود :
ابن حبان در مورد او گفته است :
كان مدلساً
او مدلس بود .
ابن خزيمه نيز در مورد او همين سخن را مي گويد :
رواياتي دارد که نبايد از آن ها پيروي کرد :
عقيلي در مورد او مي گويد :
وله عن عطاء أحاديث لا يتابع عليها
او از عطاء رواياتي دارد که نمي توان آن ها را پذيرفت .
قطان نيز در مورد او مي گويد :
له غير حديث عن عطاء لا يتابع عليه وليست بمحفوظة
او رواياتي چند از عطاء دارد اما اين روايات را نمي توان پذيرفت و در کتب ما موجود نيست .
بزرگان از روايت از او چشم پوشي کرده اند :
عقيلي در مورد او مي گويد :
غَمَزهُ ابن عون
ابن عون از او چشم فرو بسته است .
حكم تدليس در نظر علماي اهل سنت :
چون در اين سند دو نفر از راويان مدلس بودند ، بد نيست حکم تدليس را از نظر اهل سنت بدانيم :
عن الشافعي، قال: «قال شعبة بن الحجاج: التدليس أخو الكذب... وقال غُنْدَر: سمعت شعبة يقول: التدليس في الحديث أشد من الزنا، ولأن أسقط من السماء أحب إلي من أن أدلس... المعافى يقول: سمعت شعبة يقول: لأن أزني أحب إليّ من أن أدلّس» و...
از امام شافعي روايت شده است که شعبة بن حجاج مي گفت : تدليس برادر دروغ است ؛ و غندر نيز گفته است : تدليس در روايت از زنا بدتر است ؛ و اگر از آسمان به زمين بيفتم ، براي من راحت تر است از اينکه تدليس کنم ؛ معافي مي گويد : از شعبة شنيدم که مي گفت : اگر زنا کنم براي من از تدليس کردن دوست داشتني تر است ...
حال اهل سنت ، چنين روايتي را در صحاح خويش آورده و به اسم اينکه اين روايت در صحاح آمده است ، مردم را مجبور به تخريب سنگ قبرها مي نمايند و شيعه را به اصطلاح تخطئه مي کنند .
أبو وائل تنها راوي اين روايت:
او شفيق بن سلمة است که از دشمنان امير مومنان بوده و جزو نواصب به شمار مي رود . اهل سنت در حالي اين روايت را از او به نقل از امير مومنان مي پذيرند که رسول خدا فرموده اند :
يا علي لايحبك إلاّ مؤمن ، ولا يبغضك إلاّ منافق
اي علي هيچ کس تو را دوست نمي دارد مگر اينکه مومن است و هيچ کس جز منافقين تو را دشمن نمي دارد .
نظرات شما عزیزان: